امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
مامان امیرعلی جونمامان امیرعلی جون، تا این لحظه: 39 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
بابای امیرعلی جونبابای امیرعلی جون، تا این لحظه: 45 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

امیر علی، یک نخودچی کوچک

چقدر رنگ عوض میکنی..

1392/7/23 23:33
نویسنده :
687 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امیرعلی جون دوست داشتنی..

اوهوم..

اولندش که این منم..

شما میتونی صدام بزنی خوشگلم، البته وقتی یاد بگیری حرف بزنیو همه رو که صدا زدی آخر سر به من میرسی عزیزکم..

این قضیه ی رنگ عوض کردن که نوشتم مال اینه که شما الان دو ماه و نوزده روزته و با این سن کمت من به فاصله ی کمی که دو سری دیدمت کلی تپلی شدی آقای بلا..

خیلی خوشملی تر و تو دل برو ترم شدی اینطوری نرمالو و تپل مپل..

...

سلام امیرعلی جون دوست داشتنی..

اوهوم..

اولندش که این منم،

شما میتونی صدام بزنی خوشگلم، البته وقتی یاد بگیری حرف بزنیو همه رو که صدا زدی آخر سر به من میرسی عزیزکم..

این قضیه ی رنگ عوض کردن که نوشتم مال اینه که شما الان دو ماه و نوزده روزته و با این سن کمت من به فاصله ی کمی که دو سری دیدمت کلی تپلی شدی آقای بلا..

خیلی خوشملی تر و تو دل برو ترم شدی اینطوری نرمالو و تپل مپل..

...

همونطور که شما توی خانواده یه عضو جدیدی، منم اونور جدیدم عزیزکم..

اونروز برای بار دوم اومدم خونه ی ...

شما اومدی بغلم، منم چون با دایی حمید و مامان و بابا بالا تنها بودیم راحت نشستم و برات حرف زدم البته به زبون مورچه ای..

اونقده زود چشمات پر خواب شد..

اما با چشمای نیمه باز خوابیدی وروجک، بعد هی یهو تو خواب لبخندای ملیح دخترکش میزدی..

بابا میگفت حتما داری خواب فرشته ها رو میبینی، ای شیطونک..

این نی نی وبلاگم که حسابی برای بابا هادی مهربون شما پارتی بازی کرده!!

هر پستی دایی حمیدت گذاشته خودکار زیرش زده "بابای امیر علی"!!

حالا ما موندیم حیرون که سیستم ِ هوشمند ِ تشخیص داره یا چی..

***  آخرین خبرا در مورد شما یکی خطنتتون بوده آقایی که باید دایی حمید مفصل بنویسه..

*** یکی هم اینکه شما آقا پسری انگار شب بیداری داری و بابا و مامان هم کشیک شمان، بعد روزا همش میخوابی! ای وروجک، باید صریحا هدفتو اعلام کنیا!!زبان

***  یکی هم تجربه ی طعمای جدید بود که اینبار برای اولین بار میوه رو آروم زدن به لبت که فکر کنم خوشت اومد آقایی.. چه میوه ای بود؟!

***  حسابی برات نوبری بودا، کاش آرزوشم کرده باشی عزیزکم..قلب

***  کاشکی میشد برامون بگی چه حسی داشته طعم به این بکریو تجربه کردن..خیال باطل

***  دیگه اینکه کل قالبت کار منه ها!! رنگا، پس زمینه، ستونا، خطای جدا کننده، باب اسفنجیا، آهنگا و همه چی دیگه.. نمیدونم دوست داشته باشی سلیقمو یا نه! اما خودم هر بار میبینمش ذوق میکنم، دی مژه

***  تا شما بخوای بزرگ شی و اینجا رو ببینی شاید نینی وبلاگ طاقت نیاره و فقط بشه کپیشو رو سی دی گرفت! حیف میشه ها!! دایی حمیدتم که وقت نمیکنه بنویسه، من مونده دست تنها..

***  اومدی بغلمون، با همم عکس انداختیم آقا پسلی.. شما و آقا علیرضا، مرد کوچکمون هر دوتون دوست داشتنی هستیدا وروجکا..از خود راضی

همیشه قدر بابا و مامانو خیلی بدون عزیزکم..

فعلا پسر گلم، میبوسمت از این دور دورا..

پسندها (1)

نظرات (1)

علي
8 اسفند 92 19:40
سلام وبت قشنگ بود روزنامه ديواريمو ببين مرسي ---------